کد مطلب:88637 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:418
ترجمه: روشنی چشمش در چیزی است كه زوال در آن راه ندارد (مثل كمالات نفسانی و نعمتهای اخروی) و بی اعتنائی او به چیزی است كه باقی نمی ماند، و فانی شدنی است. شرح: در فارسی (قره العین) را به نور چشم ترجمه می كنند و در عربی معنی كنایه ای دارد، و صاحب مفردات گوید: «قرت عینه» یعنی «سرت مساوی مسرور شد»، و به آنچه مایه ی خوشنودی و سرور است، قره العین گویند[1] (از این رو به فرزند خوب «قره العین» گویند چون سرمایه ی سرور و مسرت و الدین است و بوسیله ی آن گویا نور چشم آنها زیاد می شود). در قرآن یك مرتبه «قره عین» آمده، و آن در داستان حضرت موسی است وقتی كودك بود و به دستور فرعون از آب گرفته شد و زن فرعون به فرعون گفت: این كودك را مكش كه مایه سرور من و تو است «و قالت امرات فرعون قره عین لی و لك [صفحه 306] لا تقتلوه».[2]. و دو مرتبه «قره اعین» آمده: یكی در مورد بندگان مقرب الهی است كه به خداوند می گویند به ما همسران و فرزندانی ده كه مایه ی سرور باشد «ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قره اعین»،[3] و دیگری در مورد نماز شب است كه خداوند می فرماید هیچ كس نمی داند برای شب زنده داران (كسانی كه نماز شب می خوانند) چه مایه ی سرور و ابتهاجی قرار داده شده، و این جزای عمل آنهاست (فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قره اعین جزاء بما كانوا یعملون).[4]. مفردات در ادامه گوید: گفته شده اصل «قره» از «قر» به معنی سرد است پس «قرت عینه» به معنی این است كه چشمش سرد شد، و گفته شده برای سرور، اشك [صفحه 307] سرد و برای غم و اندوه، اشك گرم است، و از این جهت در موقع نفرین در حق كسی گویند: «اسخن الله عینه، خدا چشم او را گرم كند» (یعنی چشمش از اندوه گریان شود). و نیز گفته شده «قره» از «قرار» است و معنی این می شود كه خداوند آنچه مایه ی سكون و آرامش چشم اوست به او اعطاء كند، تا به دیگری نظر نكند. از مجموع این سخنان می توان به دست آورد كه سرور و ابتهاج و مایه ی سكون پرهیزگاران در امورات باقی است و زهد و عدم رغبت آنها در امورات فانی. حال ببینیم امور باقی و زوال ناپذیر چیست؟ در این باره سه احتمال ممكن است داده شود و از كلمات شارحین نهج البلاغه استفاده می شود: 1- مراد خداوند متعال است[5] یعنی خداوند لا یزال كه «كل شی ء هالك الا وجهه»[6] او ماندنی است، و دل به او و محبت او بسته اند، و به مقتضای اینكه محب به دنبال محبوب است و هر چه او گوید و هر چه او خواهد عمل می كند، از این رو خداوند را برای خودش می خواهد نه برای ثواب و بهشتش، او را عبادت می كند چون او را اهل عبادت یافته است نه به خاطر شوق به بهشت و خوف از آتش جهنمش، چنانكه مولی المتقین یكی از اینهاست كه فرمود: «لم اعبده خوفا و لا طمعا لكنی وجدته اهلا للعباده فعبدته»، عبادت به خاطر خوف (از آتش) و طمع (به بهشت) نكردم بلكه او را اهل عبادت یافتم و عبادتش كردم.[7]. اینها مقربین درگاه ربوبی هستند، چنانكه در روایتی آمده كه: حضرت عیسی (ع) به سه نفر گذر كردند كه بدنهایشان نحیف و رنگشان پریده بود، فرمود: چه به شما رسیده؟ گفتند: خوف از آتش، فرمود: بر خداوند است كسانی را كه از او [صفحه 308] می ترسند، ایمن كند، سپس عبور كرده به سه نفر دیگر رسید، كه: از نظر لاغری و تغیر رنگ بدتر از سه تای اولی بودند، فرمود: چه به شما رسید، گفتند: شوق به بهشت، فرمود: بر خدا است كه حاجت امیدوار به خود را، اعطا كند، سپس به سه نفر دیگر رسید كه حالشان بدتر از دیگران بود، و نور از سیمایشان نمودار بود، فرمود چه رسیده به شما؟ گفتند: حب خداوند عزوجل فرمود: «انتم المقربون»، شما مقربان درگاه خدائید و سه بار این جمله را تكرار نمودند.[8]. یكی از عارفین گفته است: من راضی نیستم كه مثل اجیر فرو مایه ای باشم كه اگر به او اجرت داده شد راضی و خشنود شود، و اگر به او داده نشد ناراحت و غمگین شود، من او را برای خودش دوست دارم (انما احبه لذاته). یكی از شعرا گفته: فهجره اعظم من ناره (ترك كردن و دوری از او بدتر و ناراحتیش عظیم تر از آتش اوست، و رسیدن به او بهتر از رسیدن به بهشت اوست). و این همان است كه مولی الموحدین در دعای كمیل می فرماید: «الهی و سیدی و مولای و ربی صبرت علی عذابك فكیف اصبر علی فراقك و هبنی صبرت علی حر نارك فكیف اصبر علی النظر الی كرامتك»، خدای من و آقای من و مولای من و پروردگار من گیرم كه بر عذاب تو صبر كردم، چگونه بر دوری تو صبر كنم، بر فرض بر گرمی آتش تو صبر كردم، چگونه بر دوری از كرامت تو و نظر بر آن صبر كنم! آنها در فراق از خداوند می سوزند و به قول شاعر: یقولون ان الموت صعب علی الفتی (می گویند مرگ بر جوان سخت است، به خدا قسم دوری دوستان سخت تر و [صفحه 309] مشكلتر است) و چه دوستی بالاتر و بزرگتر از خداوند كه دوستیش چون خودش زوال ناپذیر است! 2- نعمتهای بهشتی- زیرا آنها زوال ناپذیر و دائمی هستند و نعمتهای دنیوی و عالم ماده فنا پذیر است.[10]. 3- كمالات نفسانی كه باقی ماندنی است مثل علم و حكمت و مكرمتهای اخلاقی و اعمال صالح كه سعادت دائمی و لذت ابدی را به همراه دارد، و در مقابل بی اعتنائی آنها به زینتهای دنیوی است كه از حد و مرز دنیای پست فراتر نمی رود، به خلاف كمالات و اعمال صالح كه تا آخر همراه انسانند.[11]. دو گونه اشك داریم: اشك غم و اشك شادی، معتقد بودند اشك غم سوزان و اشك شادی خنك است، از این رو می گفتند چشمهایش خنك شده، مولی نیز در این دو فراز می فرماید: پرهیزگار اگر اشك بریزد اشك خنك شوق نسبت به امور باقی دارد و نسبت به امور ناپایدار زاهد است و این اشاره به جهان بینی اسلامی است، جهان بینی یك مسلمان واقعی و اصیل كه سرای جاودان را بهشت می داند و مرگ را دریچه ای به جهان باقی، و لذا از مرگ و شهادت نمی هراسد، دنیا را پل پیروزی می داند و آگاه است كه روی پل جای اقامت نیست، جای خیمه و خرگاه زدن نیست، محل توقف نیست دنیا گذرگاهی به سوی آخرت است، حیات دنیوی نه حیات حقیقی بلكه مرگ تدریجی است (ان الدار الاخره لهی الحیوان).[12].
(قره عینه فیما لا یزول و زهادته فیما لا یبقی)
و وصله اطیب من جنته[9].
مفارقه الاحباب و الله اصعب
صفحه 306، 307، 308، 309.
پیامبر به علت شرائط خاص خصوصا در زمانی كه در مدینه بود، و هر ماه تقریبا یك جنگ بر او تحمیل می شد و در این زمان همسران متعدد داشت، رعایت حق قسم به حكم آیه ی فوق از او ساقط شد، و می توانست هر گونه اوقات خود را تقسیم كند، هر چند او با این حال حتی الامكان مساوات و عدالت را (چنانكه در تواریخ اسلامی است) رعایت می كرد. این مطلب را خداوند برای رفع غم همسران كه ناراحتی می كردند، و گاه رقابت داشتند، بیان كرد و این كه حال می دانستند حكمی الهی است و در برابر آن تسلیم می شدند و نیز حكمی است عمومی برای همه ی زنان پیامبر (برای توضیح بیشتر به تفاسیر رجوع شود- تفسیر نمونه نیز در جلد 17 از صفحه 384 به بعد توضیحاتی دارد).